کتاب صد سال تنهایی

کتاب صد سال تنهایی

کتاب صد سال تنهایی که هنگام پخش شدن در سرتاسر جهان تمامی کتاب خوان های دنیارو متحیر و شگفت انگیز کرده است حاصل 15 ماه تلاش بی وقفه نویسنده معروف گابریل گارسیا مارکز است که طبق گفته وی در این 15 ماه از خانه بیرون نرفته بود

از روی عنوان کتاب صد سال تنهایی کاملا می توان متوجه شد که یک موضوع دل چسب و جذاب در انتظار شما قرار دارد

این عنوان برای این کتاب و همچنین با نویسنده ای با این حد از معروفیت همه مردم را ترغیب به خواندن این رمان می کند

کتاب صد سال تنهایی برنده جایز نوبل ادبیات در سال 1982 میلادی شده است و از بهترین و معروف ترین کتاب های تاریخ است که میلیون ها نفر آن را خوانده اند و هنوز هم که هنوزه این کتاب پخش و منتشر می شود

 

معرفی کتاب صد سال تنهایی

معرفی کتاب صدسال تنهایی به این صورت است که تم اصلی این کتاب همانطور که از عنوان آن معلوم است درباره تنهایی است

داستان کلی این رمان درباره زندگی شش نسل خانواده بوئندیا است که نسل اول آن در دهکده ای ساکن می شوند ، داستان این رمان از سوم شخص مخابره می شود و سبک این رمان رئالیسم جادویی است ، مارکز با نوشتن از کار هایی جادویی که در این داستان انجام می شود مانند ناپدید شدن افرادی در داستان و .. اشاره می کند.

این رمان تنها رمانی بود که مردم کشور آمریکا در ان خودشان را پیدا کردند، این رمان تمام توانایی هایشان را گرامی می داست و گرایش قلبی شان را به شکست ارج می داد

این کتاب درواقع در حال نشان دادن این است که تمامی اعضای این خانواده با اینکه در کنار هم هستند ولی درواقع تنها هستند ، این داستان در انتهای به مرگ یکی از شخصیت های بزرگ این داستان اشاره می کند و اینکه دیوانه شدن ان را و همینطور خودکشی وی در زیر درخت بلوط را در ذهن بازسازی می کند

کمی جلوتر اورسولا که معتقد ترین و منطقی ترین شخصیت داستان است و به نوعی سرپرست این خانواده به حساب می آید که در انتهای داستان نابینا می شود و ترجیح می دهد که باقی زندگی خود را در غاری و به تنهایی سپری کند.

 

جملات برگزیده کتاب صد سال تنهایی

  • انسان تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پائین بنگرد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
  • هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
  • مرگ از پیری نمی آید، بلکه با فراموشی می آید!
  • برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن

.

در قسمتی از این رمان می‌خوانید:

او به تلخى پاسخ داد: «حالا که کسى حاضر نیست با ما بیاید، ما خودمان از اینجا خواهیم رفت.» اورسولا با خونسردى تمام گفت: «ما از اینجا نخواهیم رفت، ما همین جا مى‌مانیم، زیرا ما در اینجا فرزندانمان را به دنیا آورده‌ایم.» خوزه آرکادیو بوئندیا پاسخ داد: «اما هنوز کسى در اینجا نمرده است. وقتى کسى مرده‌اى در جایى ندارد، به آنجا تعلق ندارد.»

اورسولا با لحنى آرام و مصمم گفت: «اگر لازم باشد که من بمیرم تا بقیه در اینجا بمانند، خواهم مرد.»

خوزه آرکادیو بوئندیا که تاکنون چنین عزم و اراده‌اى را در همسرش ندیده بود، سعى کرد تا با وعده‌هاى خیالى خود، راجع به دنیایى شگفت‌انگیز که در آنجا کافى بود چند قطره از یک ماده جادویى را بر زمین بریزى تا درختان میوه بدهند و در آنجا انواع داروهاى مسکن را با بهایى اندک مى‌فروشند، او را فریب دهد. ولى این چرندیات در اورسولا اثرى نداشتند. او مى‌گفت: «بهتر است به جاى اینکه مدام به فکر کشفیات تازه و عجیب باشى، کمى هم به پسرانت فکر کنى. نگاهشان کن، درست مثل دو تا یابو همین اطراف ول هستند.»

 

نظر دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *